Start of Main Content
نسخه كامل

گوینده: پاریس، سال ١٩٠٠

بیش از پنجاه میلیون نفر از سراسر جهان

از "نمایشگاه جهانی" دیدن کردند

که به منظور ایجاد تفاهم و تساهل بیشتر در میان ملل

و همچنین بزرگداشت قرن جدید و اختراعات تازه

و پیشرفت‌های مهیج برپا شده بود.

قرن بیستم هم مانند قرن کنونی

با این امید آغاز شد که آموزش، علم و فناوری

بتواند دنیایی بهتر و صلح‌آمیزتر ایجاد کند.

آنچه کمی پس از این نمایشگاه اتفاق افتاد، دو جنگ خانمان سوز بود.

به سوی نسل‌کشی نازی‌ها

گوینده: اولین "جنگ جهانی" از سال ١٩١٤ تا ١٩١٨

سراسر اروپا و فراسوی آن را فرا گرفت.

این جنگ، "جنگی برای پایان دادن به تمام جنگ‌ها" نام گرفت.

و سایه‌ی عظیم آن ده‌ها میلیون نفر را در خود فرو برد.

یکی از سربازان زخمی در نامه‌ای به خانواده خود نوشت: "این جنگ نیست!"

"این پایان دنیا است!"

نیمی از تمامی مردان فرانسوی

که در آغاز جنگ ٢٠ تا ٣٢ سال داشتند

تا پایان جنگ جان خود را از دست داده بودند.

بیش از یک سوم از کل مردان آلمانی

١٩ تا ٢٢ ساله کشته شدند.

میلیون‌ها سرباز بازگشته از جنگ به لحاظ جسمی یا روحی فلج شدند.

پیشرفت‌ و ترقی در زمینه‌ی فناوری کشتار

شامل استفاده از گازهای سمی نیز می‌شد.

زیر فشارهای ناشی از قتل عام و خونریزی‌های بی‌وقفه،

دولت‌ها سرنگون شدند و امپراتوری‌های بزرگ از هم پاشیدند.

جنگ جهانی اول فاجعه‌ای عظیم و ناگهانی بود که نگرش جهانیان را نسبت به بشریّت

و آینده‌ی آن تاریک کرد.

به گفته‌ی وینستون چرچیل: این جنگ "دنیایی معیوب و درهم شکسته" برجای گذاشت.

پیامدهای جنگ جهانی اول و ظهور نازیسم

١٩١٨ تا ١٩٣٣

گوینده: احساس حقارت ناشی از شکست آلمان

و توافق صلحی که به دنبال آن در سال ١٩١٩ صورت پذیرفت،

 نقش مهم و برجسته‌ای در ظهور نازیسم

و وقوع جنگ جهانی دوم فقط ٢٠ سال پس از جنگ جهانی اول ایفا کرد.

آنچه در معاهده‌ای که در کاخ ورسای نزدیک پاریس امضا شد

و بسیاری از آلمانی‌ها را در بهت فرو برد،

این بود که فاتحان جنگ، آینده‌ای را تحمیل می کردند که در آن آلمان

از داشتن هرگونه قدرت نظامی چشمگیر محروم می‌شد.

آلمان ١٣ درصد از خاک خود را از دست داده و

مجبور شده بود مسئولیت کامل

آغاز جنگ و پرداخت غرامتی سنگین را بپذیرد.

از نظر بسیاری، از جمله یک سرجوخه‌ی پیشین ٣٠ ساله‌

به نام آدولف هیتلر، چنین به نظر می‌رسید که کشورشان

"از پشت خنجر خورده" و مخالفان سیاسی حکومت در داخل آلمان

و همچنین دولتی که این آتش بس را پذیرفته بود، به کشور خیانت کرده‌اند.

در حقیقت، ارتش آلمان در سال ١٩١٨

مخفیانه به دنبال پایان دادن به جنگی بود

که دیگر نمی‌توانست در آن پیروز شود.

هیتلر بعدها نوشت: "نباید اینگونه باشد که

دو میلیون آلمانی بیهوده کشته شده باشند."

"ما خواهان انتقامیم!"

بسیاری از سربازان بازگشته از جنگ و دیگر شهروندان تلاش می‌کردند

تا شکست آلمان و آینده‌ی نامعلوم آن را درک کنند.

سربازان میدان‌های خونبار نبرد را ترک کردند

و به جامعه‌ای سردرگم کننده و آشفته بازگشتند.

یک نوع حکومت تازه و ناآشنای مردم‌سالار

- جمهوری وایمار- جایگزین یک امپراتوری اقتدارگرا شد

و بلافاصله در برابر چالش‌هایی هولناک قرار گرفت.

در اوایل دهه ١٩٢٠، هزاران آلمانی برای یافتن کار و غذا

در صف به انتظار می‌ماندند.

از آنجا که تورم شدید موجب بی ارزش شدن پول شده بود،

پس‌اندازهای طبقه متوسط کاملاً از میان رفت.

[٤٦٠ میلیارد مارک]

برخی آن را به عنوان سوخت ‌سوزاندند.

شرایط اقتصادی برای چند سال تثبیت شد،

اما در سال ١٩٢٩ رکود اقتصادی سرتاسر جهان را فرا گرفت.

نظام بانکی آلمان فرو ریخت،

و تا سال ١٩٣٠ میزان بیکاری به سرعت افزایش یافت و به ٢٢ درصد رسید.

در کشوری که از بیکاری رنج می‌برد،

در اثر از دست دادن خاک خود خشمگین بود

و به دلیل دولتی بی‌کفایت، روحیه‌اش تضعیف شده بود،

تظاهرات سیاسی اغلب به خشونت کشیده می‌شد.

بسیاری از احزاب سیاسی برای حمله به مخالفان و ارعاب رأی دهندگان،

واحدهای شبه‌نظامی در اختیار داشتند.

در سال ١٩٣٢، طی یک ماه ٩٩ نفر در خیابان‌ها

کشته شدند.

جناح راست در تبلیغات و تظاهرات خود،

از نگرانی‌ها در خصوص اشاعه یک انقلاب کمونیستی از سوی اتحاد شوروی بهره برداری می‌کرد.

در اثر صنعتی شدن سریع و توسعه شهرها،

مشکلات اجتماعی تازه پدیدار شد.

معیارهای رفتاری در حال دگرگونی بودند.

جرم و جنایت رو به افزایش بود.

هنجارهای جنسی پیوسته تغییر می‌کرد.

تعداد زیادی از زنان برای نخستین بار

بیرون از خانه مشغول به کار شدند،

و در قانون اساسی جدید، زنان از حق رأی برخوردار شدند.

مردم‌سالاری نوپای آلمان

با زوال ارزش‌های کهن

و هراس از آنچه ممکن بود رخ دهد، کاملاً در بوته آزمایش قرار گرفته بود.

آدولف هیتلر از سال ١٩٢١ رهبر بلامنازع

حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان،

معروف به حزب نازی شده بود.

او در سال ١٩٢٣ به جرم تلاش

برای براندازی دولت به زندان افتاد.

محاکمه‌ی او برایش شهرت و طرفدار به همراه آورد.

او از دوران زندان برای نوشتن عقاید سیاسی خود در کتابی با عنوان

"نبرد من" استفاده کرد.

اهداف ایدئولوژیک هیتلر از این قرار بود: گسترش قلمرو ارضی،

تحکیم یک کشورِ به لحاظ نژادی خالص،

و نابودسازی یهودیان اروپا

و دیگر کسانی که دشمنان آلمان تلقی می‌شدند.

او دوره کوتاهی را در زندان گذراند،

و پس از رفع ممنوعیت از حزب او یا حزب ناسیونال سوسیالیست،

هیتلر و طرفدارانش

در خیابان‌ها و نواحی روستایی مبارزه را از سرگرفتند.

حزب نازی ضمن عضوگیری

و سازماندهی، روزنامه‌ای برای اشاعه پیام خود منتشر کرد.

نازی‌ها با  کم اهمیت جلوه دادن اهداف افراطی‌تر خود،

راه‌حل‌های ساده‌ای برای مشکلات آلمان ارائه دادند،

و از بیم‌ها، سرخوردگی‌ها و امیدهای مردم سوء استفاده کردند.

در اوایل دهه‌ی ١٩٣٠

کثرت انتخابات‌

و تعدد احزاب و گروه‌های انشعابی که برای جلب رأی رقابت می‌کردند، سرسام آور بود.

هیتلر در کارزارهای انتخاباتی‌اش بسیار پر جذبه ظاهر می‌شد

و از آخرین فناوری ها برای برقراری ارتباط با مردم استفاده می‌کرد.

حزب نازی از حمایت گسترده ای برخوردار شد،

که افراد بسیاری از طبقه متوسط را در بر می‌گرفت،

از جمله روشنفکران، کارمندان دولت، دانشجویان، متخصصان،

مغازه‌داران و فروشندگانی که در اثر رکود اقتصادی ورشکسته‌ شده بودند.

اما نازی‌ها هیچگاه بیش از ٣٨ درصد از آرا را

در انتخاباتی آزاد و سراسری کسب نکردند.

هیچ حزبی موفق به کسب اکثریت قاطع نشد،

و بدون یک اجماع سیاسی،

دولت‌های متوالی قادر نبودند کشور را به نحوی کارآمد اداره کنند.

آدولف هیتلر در انتخابات رأی نیاورد

و لازم هم نشد که قدرت را غصب کند.

درست هنگامی که نازی ها در حال از دست دادن آراء‌ خود بودند، به هیتلر معامله‌ای پیشنهاد شد.

در ژانویه‌ی ١٩٣٣

زمانی که پرزیدنت پاول فون هیندنبورگ، قهرمان پیر جنگ،

از هیتلر دعوت کرد

تا به عنوان صدراعظم در یک دولت ائتلافی خدمت کند،

نازی‌ها از بخت و اقبالی که به آنها رو آورده بود، تعجب کرده بودند.

نازی‌ها انقلابی‌هایی بودند

که می خواستند آلمان را از پایه و اساس دگرگون کنند.

سیاستمداران محافظه‌کار در هیئت دولت جدید

اگرچه علاقه و اعتمادی به هیتلر نداشتند، به مردم‌سالاری اما علاقه کمتری داشتند.

آنها همچنین احزاب چپ‌گرا را خطری بزرگتر می‌دانستند.

آنها دست همکاری به سوی نازی‌ها دراز کردند

تا بتوانند اکثریت پارلمان را به دست آورند.

آنها مطمئن بودند که می‌توانند هیتلر را کنترل کنند.

یک ماه بعد

وقتی که درون ساختمان پارلمان آلمان در اثر حریق عمدی از بین رفت،

هیتلر و شرکای ائتلافی ناسیونالیست او

فرصت را غنیمت شمردند.

آنها با سوءاستفاده از وحشت گسترده نسبت به یک شورش کمونیستی‌،

کمونیست‌ها را مقصر آن آتش‌سوزی دانسته،

و وضعیت اضطراری اعلام کردند.

پرزیدنت هیندنبورگ، حکمی امضا کرد که بر اساس آن، تمامی حقوق اولیه مدنی

و تضمین‌های قانون اساسی به حالت تعلیق درآمد،

[روزنامه‌ی رسمی قوانین رایش]

و راه را برای اعمال خودسرانه پلیس هموار کرد.

دولت جدید نخست مخالفان سیاسی خود را

نشانه گرفت.

در چهارچوب حکم وضعیت اضطراری،

آنها می‌توانستند مورد تهدید، ضرب و شتم، و بازداشت نامحدود قرار بگیرند.

رهبران اتحادیه‌های صنفی

و احزاب مخالف بازداشت شدند.

مقامات آلمانی هزاران نفر-

از جمله اعضای چپ گرای پارلمان-

 را به اردوگاه‌های کار اجباری تازه ‌تأسیس فرستادند.

با وجود ایجاد رعب و وحشت و سرکوب سبعانه مخالفان از سوی نازی‌ها،

بسیاری از شهروندان آلمانی یا با میل و رغبت به این اقدامات افراطی تن می دادند،

و یا فعالانه از چنین اقدماتی حمایت می‌کردند تا نظم و امنیت حفظ شود.

بسیاری از آلمانی‌ها با انتظار برخورداری از یک رهبر جوان، شجاع و پرجذبه،

از نو نسبت به آینده کشور خود

امیدوار و دلگرم شده بودند.

یوزف گوبلز، رئیس دستگاه تبلیغاتی نازی‌ها قصد داشت تا

حمایت کسانی را که هنوز قانع نشده بودند کسب کند.

گوبلز: [به آلمانی] باید خوب حکومت کرد، و برای حکومت خوب، باید از تبلیغات خوب نیز استفاده کرد. این دو همراه با هم مؤثر واقع می‌شوند. حکومت خوب بدون تبلیغات همان اندازه ناممکن است که تبلیغات خوب بدون حکومت خوب.

گوینده: سخنرانی هیتلر برای نیروهای گارد ضربت خود (اس.آ)

هیتلر: [به زبان آلمانی] آلمان بیدار شده است! ما قدرت را در آلمان به دست آورده‌ایم. اکنون باید حمایت مردم آلمان را به دست آوریم.

بنا نهادن یک "جامعه‌ی ملی" ١٩٣٦-١٩٣٣

گوینده: هدف از بازگشایی تشریفاتی پارلمان

که توسط یوزف گوبلز سازماندهی شده بود،

این بود که دولت هیتلر را

به گذشته امپراتوری آلمان پیوند بزند و نازی‌ها را

نجات دهندگان آینده‌ی ملت نشان دهد.

این رویداد با دقت سازماندهی شده بود

تا به صاحبان نفوذ و قدرت در آلمان،

از جمله ارتش تضمین بدهد

که هیتلر سنت‌های آنان را محترم خواهد شمرد.

سپس در فیلم‌های خبری تحت نظارت نازی‌ها چنین القا شد

که ارتش از دولت جدید حمایت می‌کند.

با اینکه هیتلر هنوز پشت سر رئیس جمهور قدیمی آلمان، هیندنبورگ راه می رفت،

اما این صدراعظم جدید قرار بود به زودی به

دیکتاتور خودکامه آلمان تبدیل شود.

گزارشگر: امروز به "آلمان جدید" تعلق داشت.

و بیش از یکصد هزار دانش آموز

شانه به شانه یکدیگر ایستادند

تا خودروی حامل رئیس جمهور سالخورده و صدراعظم

از میان جمعیت عبور کرده و به جایگاه سخنرانی برسد.

فارغ از اینکه با مکتب عقیدتی او موافق باشید یا نه،

باید اذعان کرد که رهبری هیتلر

مردم آلمان را برای اولین بار پس از جنگ جهانی اول متحد کرده است.

اشتیاق کمابیش تعصب آمیز آنها

برای تمام دنیا مایه‌ی شگفتی است...

گوینده: هیندنبورگ تا هنگام مرگ در اوت ١٩٣٤

همچنان رئیس جمهور باقی ماند.

پس از مرگ هیندنبورگ،

هیتلر طی توافقی با ارتش

مقام ریاست جمهوری را لغو کرد،

و خود را پیشوا و صدراعظم رایش،

و رهبر ملت و رئیس دولت اعلام کرد.

اکنون دیگر هیچ مقامی بالاتر یا هم سطح او نبود.

نیروهای مسلح بلافاصله به آدولف هیتلر سوگند وفاداری

یاد کردند.

جمعیت: [به زبان آلمانی]

به خداوند این سوگند مقدس را ادا می‌کنم که از پیشوای خود، آدولف هیتلر بی چون و چرا اطاعت کنم...

گوینده: تمام کارمندان دولت، از جمله معلمان و نیروهای پلیس،

نمایندگان مجلس، و قوه قضائیه

سوگند وفاداری خود را، نه به قانون اساسی،

که به هیتلر به عنوان پیشوای ملت آلمان ادا می‌کردند.

اقتصاد در زمان روی کار آمدن نازی‌ها

به پایین‌ترین سطح خود رسیده بود.

آنها با اجرای طرح‌های عظیم عمرانی دولتی برای بیکاران،

بهبود شرایط اقتصادی را سرعت بخشیدند.

فیلم خبری: [به زبان آلمانی]

نیم میلیون از مردمِ هم‌نژاد امسال به سر کار بازگشته‌اند. از زمان تصاحب قدرت، میزان بیکاری به بیش از نصف رسیده است.

گوینده: هیتلر با افتتاح پیروزمندانه بزرگراه‌های جدید،

اراده‌ی ملی را به نمایش گذاشت که ضمن متحد کردن کشور،

گسترش مخفیانه‌ی نیروهای مسلح آلمان را

تسهیل می‌کرد.

در سال ١٩٣٥ آلمان آشکارا معاهده سال ١٩١٩ ورسای را

با برقراری مجدد خدمت سربازی

و همچنین افزایش قدرت نظامی خود زیر پا گذاشت.

نازی‌ها در حال وفا کردن به وعده های خود

در خصوص بازسازی و قدرتمند کردن کشور بودند.

موفقیت‌های نازی ها باعث شد تا بسیاری از مردم

یا سیاست‌های افراطی آنان را نادیده گرفته

یا حتی از آنها حمایت کنند.

در سپتامبر ١٩٣٥

حزب نازی برای گردهمایی سالانه‌ی خود در نورنبرگ جمع شد.

مراسم با سرودی سنتی آغاز شد

که ابهت و حس تداوم با گذشته را به آن می‌افزود.

مراسم با جلسه‌ی ویژه پارلمان، دور از برلین به پایان رسید.

قوانین نژادی جدید از سوی هیتلر ارائه

و توسط رئیس پارلمان، هرمان گورینگ، خوانده شد.

گورینگ: [به زبان آلمانی]

شهروندی آلمان منحصر به افراد با نژاد آلمانی یا خویشاوندان آنها است. ازدواج بین یهودیان و شهروندان با نژاد آلمانی و خویشاوندان آنها ممنوع است. (تشویق)

گوینده: هدف رژیم نازی این بود که

آلمانی به لحاظ نژادی خالص ایجاد کند تا به این ترتیب به دلیل ویژگی های به اصطلاح برتر خود،

به نحوی ایده آل

شایسته‌ی حکومت بر  سرتاسر قاره اروپا بشود.

بنا به آموزه‌های نازیسم، مبارزه نژادی

نیروی محرکه تاریخ بود:

نژادهای "برتر" یا باید با نژادهای "پست" مبارزه کنند

یا نژادهای پست آنها را فاسد خواهند کرد.

از نظر نازی‌ها، جامعه‌ی ملی مفهومی کاملاً انحصاری

و بر مبنای تعریف نژاد در قوانین و احکام جدید استوار بود.

هاینریش هیملر و نیروهای اس اس

نبرد ایدئولوژیک را رهبری می‌کردند.

عقاید نژاد پرستانه در مدارس تدریس می‌شد.

برخی گروه‌ها مانند یهودیان، اسلاوها، سیاه پوستان، و کولی‌ها

به لحاظ نژادی پست شمرده می شدند.

معلولین ذهنی یا جسمی

"نالایق برای زندگی" خوانده می‌شدند.

[فیلم تبلیغاتی نازی ها]

دانشمندان و متخصصان علم پزشکی

از نظریه‌های شبه علمی

برای سنجش و ارزش گذاری خصوصیات نژادی استفاده کردند.

از شهروند به مطرود ١٩٣٣ تا ١٩٣٨

گوینده: پیش از به قدرت رسیدن نازی‌ها،

یهودیان از تمام حقوق شهروندی در آلمان بهره مند بودند.

پس از سال ١٩٣٣، دولت آلمان به تدریج

یهودیان را از عرصه عمومی و آموزش دولتی محروم کرد.

مدارس خصوصی تازه تأسیس یهودی

برای برخی، فضای آموزشی امنی فراهم کرد.

تا سال ١٩٣٨،

[فقط برای آریایی‌ها] [فقط برای یهودیان] [پزشک آریایی]

مقامات آلمانی، یهودیان آلمان را جدا و تفکیک کرده بودند،

آنان را از مشاغل اخراج کرده

و بیشتر فرصت های امرارمعاش را از آنان گرفته بودند.

[زشک عمومی] [پزشک آریایی]

خاطرات جوانان یهودی

اشتاینهارت: فکر می کردیم که چرا ما نتوانیم بخشی از این جریان باشیم؟

چرا ما نتوانیم؟ همه می‌گفتند: "درود بر هیتلر"

من هم می‌گفتم.

من از کجا می‌دانستم؟ ٨ سال بیشتر سن نداشتم.

مادرم به من گفت: "تو نباید این کار را بکنی."

گفتم: "چرا نکنم؟"

او گفت: "مگر نمی دانستی که یهودی هستی؟"

گفتم: "اوه، یادم رفته بود."

گوینده: این موضوع بارها به یهودیان آلمان یادآوری می‌شد.

بلندگو: [به زبان آلمانی]

خانم‌ها و آقایان، این تحریم فروشگاه‌های یهودیان است. لطفاً حرکت کنید.

اشترن: این احساس انزوا که ما پس از سال ١٩٣٣

به تدریج و به طور روزافزون با آن مواجه شدیم،

به لحاظ روحی نیز بر ما تأثیر گذاشت.

ما می‌دانستیم که در دنیایی خصمانه زندگی می‌کنیم.

[روزنامه اشتورمر] [جنگ ٤٠٠٠ ساله] [یهودیان بلای جان ما هستند!]

گوینده: بین سال‌های ١٩٣٣ تا ١٩٣٩، دولت آلمان

[نیمکت‌های زرد برای یهودیان است]

به منظور تعریف، تفکیک و فقیر کردن یهودیان آلمان،

[اینجا یهودی نمی‌خواهیم]

صدها قانون تصویب کرد.

[هرکس از یهودیان خرید کند خائن به ملت است!]

هاس: من و خواهرم یواشکی از کنار پرچم های بسیار بزرگی

که در سراسر شهر بودند، رد می‌شدیم.

و فقط سعی می‌کردیم آنها را نبینیم،

فکر می‌کردیم اگر آنها را نبینیم، یعنی آنها دیگر آنجا نیستند.

اما آنها آنجا بودند.

 کم کم این موضوع واقعاً همه جا را فرا گرفت. .

اشترایشر: [به زبان آلمانی]

بدون راه حلی برای معضل یهود،

راه حلی برای بشریت وجود نخواهد داشت.

[آیا یهودیان را می‌شناسید؟]

گوینده: هدف تبلیغات نازی ها، اهریمنی جلوه دادن یهودیان 

و ترغیب آلمانی‌ها به این بود که یهودیان را

به صورت بیگانگانی خطرناک در میان خود ببینند.

[روزنامه اشتورمر] [یهودیان بلای جان ما هستند!]

پس از سال ١٩٣٥، یهودستیزی روزمره

به بخشی عادی از راهپیمایی ها و کارناوال‌ها تبدیل شد.

به نمایش گذاشتن یهودستیزی در عرصه های عمومی

[دروغگویان مطبوعات دنیا]

فضای خصمانه نسبت به یهودیان در آلمان را تشدید می کرد،

[یهودی]

و یا حداقل موجب بی تفاوتی نسبت به نحوه رفتار با آنان می شد.

در ماه مارس ١٩٣٨، سربازان آلمانی به کشور همسایه، اتریش لشکرکشی کردند.

آلمان یکی دیگر از مفاد 

معاهده‌ی ورسای را زیر پا گذاشت،

آنگاه که زادگاه هیتلر ضمیمه خاک آلمان شد.

این رویداد برای یهودیان اتریش یک فاجعه بود.

نازی ها در طول یک سال در اتریش

کاری کردند که انجام آن در آلمان پنج سال طول کشیده بود.

در ٩ نوامبر، حزب نازی در سرتاسر آلمان بزرگ 

شورش یهودستیزانه خشونت آمیزی ترتیب داد.

این یورش غیرقانونی دنیا را به خشم آورد

و انتقاد بسیاری از آلمانی‌ها را نسبت به حکومت برانگیخت.

محل های کسب و کار یهودیان که قبلاً

در اثر حملات یهودستیزانه خسارت دیده بودند،

این بار تحت عنوان اقدام خودجوش مردمی مورد تخریب عمدی قرار گرفتند.

مقامات حزب به نیروهای اس.آ، اس.اس و جوانان هیتلر دستور دادند

تا مغازه‌های یهودیان را ویران کنند و کنیسه هایشان را به آتش بکشند.

بیش از ٧٠٠٠ محل کسب و کار متعلق به یهودیان تخریب شدند.

آلمانی ها این حملات خشونت آمیز را "کریستال ناخت"

یا "شبِ شیشه‌های شکسته" نامیدند،

چرا که شیشه های شکسته‌ی ویترین مغازه‌های یهودیان

 خیابان‌ها را پر کرده بود.

این اعمال خشونت بار در سرتاسر کشور موجب تخریب یا نابودی

بیش از ٢٥٠ کنیسه شد.

هاس: پس از "کریستال ناخت"

یادم می‌آید که در برلین رانندگی می‌کردم و می‌دیدم

که کنیسه‌ها در حال سوختن بودند و شیشه‌ها در خیابان ریخته‌ شده بودند

و مردم کز کرده و افسرده بودند.

آنها مانند قربانیان، مانند افراد تحت تعقیب پرسه می‌زدند.

گوینده: پلیس آلمان اردوگاه‌های کار اجباری را

با هزاران زندانی یهودی پر کرد.

نیروهای اس.اس‌ آنها را در صورتی آزاد می‌کردند که به مهاجرت از کشور رضایت بدهند.

اما یهودیان به طور روزافزون در اکثر کشورها با سهمیه‌های محدودکننده مهاجرتی،

 و در آلمان با موانع اداری روبرو می شدند.

طبق قانون جدیدی که در اکتبر ١٩٣٨ تصویب شد،

یهودیان موظف بودند گذرنامه‌های قدیمی خود را تحویل بدهند

و آنها تنها زمانی معتبر می‌شدند

که حرف "J" (مخفف"Jew"  یا "یهودی") روی آنها مهر شود.

دو ماه بعد، قانونی دیگر از خروج سرمایه های متعلق به یهودیان جلوگیری کرد 

آنگاه که وزارت اقتصاد تمام اموال و دارایی‌های یهودیان را 

 مسدود کرد.

بسیاری از کسانی که جایی برای رفتن و استطاعت مالی داشتند،

تلاش به ترک آلمان کردند.

برخی خانواده‌ها فرزندان خود را تنها

به کشورهای امن‌تر فرستادند.

آنها نمی‌دانستند که دنیا به زودی به جنگ کشیده خواهد شد.

جنگ جهانی دوم و هولوکاست ١٩٣٩ تا ١٩٤٥

گوینده: در حالی که رژیم نازی هدف دیرین خود

یعنی گسترش قلمرو ارضی را به اجرا درمی آورد،

تعرض به خاک همسایه‌های آلمان

در ابتدا بدون آنکه با مقاومت مسلحانه مواجه شود،

 با موفقیت صورت پذیرفت.

هیتلر روی عدم تمایل بریتانیا و اروپا به مداخله حساب می کرد

زیرا آنها از جنگی دیگر هراس داشتند.

با اشغال پراگ -پایتخت چکوسلواکی- توسط آلمانی‌ها

تردیدی نماند که آلمان قصد کشورگشایی نظامی

در شرق اروپا دارد.

در اول سپتامبر ١٩٣٩، آلمان با یک ارتش عظیم

به لهستان هجوم برده و آن را ظرف یک ماه تسخیر کرد.

این آغاز جنگ جهانی دوم بود.

در آوریل ١٩٤٠، آلمان کشورهای دانمارک و نروژ را اشغال کرد.

در ماه مه، نیروهای مسلح آلمان به فرانسه

هلند، لوکزامبورگ و بلژیک حمله کردند.

در ماه ژوئن، پاریس سقوط کرد و فرانسه تسلیم شد.

آلمان با پیروزی سریع و غیرمنتظره بر فرانسه

انتقام شکست و تحقیر خود

در جنگ جهانی اول را گرفت.

این موضوع موجب افزایش بی سابقه میزان محبوبیت و اعتماد مردم آلمان

به هیتلر شد. در ژوئن ١٩٤١، ارتش آلمان

- با بیش از سه میلیون سرباز-میلیون‌ها نفر جان خود را در اسارت

به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد و این آغاز جنگ ویرانگری بود

که ده‌ها میلیون غیرنظامی را هدف قرار داد.

حکومت نازی‌ها تحت شرایط جنگی و اشغال نظامی،

توانست اهداف سیاسی و نژادی خود را

با اقدامات افراطی‌تری دنبال کند.

با پیشروی سربازان آلمانی در شرق اروپا،

میلیون‌ها یهودی دیگر که ساکن سرزمین های اشغالی بودند در چنگ آلمان گرفتار شدند.

مقامات آلمانی می‌توانستند در این کشورها از

گرایش های ضدیهودی موجود در میان ساکنان محلی سوءاستفاده کنند.

در سراسر اروپای شرقی، مقامات آلمانی یهودیان را شناسایی 

و آنها را به اجبار در مناطق به شدت پرازدحامی به نام گتو جمع می‌کردند.

یهودیان که از جمعیت غیریهودی جدا شده بودند،

در گتوهای بزرگتر پشت دیوارهای آجری

و سیم خاردار زندانی شدند.

 پیشروی آلمان به سمت شرق،

به عنوان جنگی با هدف نابودسازی یهودیت و کمونیسم صورت می‌گرفت

که از نظر نازی‌ها، شرارت هر دو یکسان بود.

سربازان و مأموران پلیس آلمان

با اسیران جنگی شوروی مانند موجوداتی پست‌تر از انسان رفتار کرده،

یا به آنها شلیک می‌کردند

و یا با قرار دادن آنها در معرض سرما و گرما و گرسنگی،

عمداً باعث مرگ آنان می‌شدند.

میلیون‌ها نفر جان خود را در اسارت آلمانی‌ها از دست دادند.

در جبهه‌ی شرق، دستورالعمل‌های سیاسی نژادی

بخشی ثابت از آموزش‌

[توطئه‌ی یهود]

تمام نیروهای اشغالگر آلمانی بود.

هاینریش هیملر، فرمانده اس.اس، در سخنرانی

خطاب به افرادش درباره جنگ علیه اتحاد شوروی چنین می‌گوید:

"این حمله، نبردی ایدئولوژیک و مبارزه‌ای میان نژادها است.

در این مبارزه در یک سو ناسیونال سوسیالیسم قرار دارد-

که یک ایدئولوژی است بر اساس ارزش‌های

نژاد ژرمن و نوردیکِ ما....

و در سوی دیگر، جمعیتی ١٨٠ میلیونی قرار دارد،

مخلوطی از نژادهایی که حتی اسم‌هایشان غیر قابل تلفظ هستند،

و جثه و هیکل آنها به گونه‌ای است

که می‌توان آنان را بی هیچ رحم و شفقتی به ضرب گلوله کشت."

در ژوئیه ١٩٤١، هرمان گورینگ، معاون هیتلر،

دستور فراهم کردن تمامی مقدمات لازم

به منظور اجرای "راه حل نهایی برای معضل یهود"

در مناطق اروپایی تحت کنترل آلمان را صادر کرد.

همراه با پیشروی نیروهای نظامی آلمان،

جوخه‌های سیار کشتار نیز پیش می‌رفتند.

ارتش آلمان، نیروهای نظامی اس.اس و واحدهای پلیس آلمان

نقشی فعال در کشتارهای جمعی داشتند که با مجوز مقامات صورت می‌گرفت.

آلمانی‌ها و همدستانشان

قربانیان را جمع آوری کرده،

آنان را پیاده یا با کامیون به یکی از محل‌های کشتار می‌بردند،

و اغلب آنان را مجبور به درآوردن لباس هایشان کرده،

و سپس به آنان شلیک می‌کردند.

همدستان محلی- بویژه مأموران پلیس-

 در لتونی، لیتوانی، استونی، اوکراین و بلاروس

در این کشتارها شرکت می کردند.

جوخه‌های کشتار آلمان و نیروهای کمکی آنان

حداقل دو میلیون مرد، زن و کودک یهودی را

در عملیات تیرباران‌های جمعی به قتل رساندند.

در خود آلمان، نیروی اس.اس و پلیس، یهودیان باقی مانده را

به مناطق اشغالی در شرق اروپا تبعید کردند.

در ورشوی تحت اشغال آلمان، گتوی محصوری که

یهودیان آلمانی در سال ١٩٤٢ به عنوان تازه وارد به آنجا فرستاده شدند،

تبدیل به محلی شده بود که در آن

 به دلیل ازدحام طاقت فرسا، نبود بهداشت، بیماری

و گرسنگی تحمیل شده از سوی آلمانی‌ها، انبوه مردم در رنج و عذاب بودند.

به رغم تمام تلاش‌های یهودیان زندانی

برای یافتن راه های بقا و حفظ جوامع خود،

این شرایط به طور فزاینده‌ای منجر به مرگ

هزاران هزار نفر شد.

آسیب‌پذیرترین افراد، کودکان یتیم شده بودند.

در ابتدا، مقامات اشغالگر آلمانی گتوها را بنا کردند تا

یهودیان را در آنها متمرکز

و از جمعیت غیریهودی جدا کنند.

بعدها طی جنگ، از بسیاری از گتوها به عنوان ایستگاه‌های موقت

در مسیر انتقال یهودیان به شرق استفاده می‌شد.

آلمانی ها با حسن تعبیر آن را "اسکان مجدد" می‌نامیدند

و به اسرای خود وعده‌ی شرایط بهتر

و فرصت‌های کاری می‌دادند.

در این سفرها که چندین روز به درازا می‌کشید،

مردم بدون غذا، آب و امکانات بهداشتی،

رنج‌های غیرقابل تصوری تحمل می‌کردند.

بسیاری از افراد ضعیف، کودکان و سالخوردگان،

پیش از رسیدن به مقصد جان خود را از دست می‌دادند.

آلمانی‌ها و همدستانشان

حدود ٢ میلیون و ٧٠٠ هزار نفر از یهودیان و دیگران را

به مراکز کشتار در لهستان تحت اشغال آلمان تبعید کردند.

 تبعیدیان از سراسر اروپا

وارد بزرگترین اردوگاه،

یعنی آشویتس- برکناو می‌شدند.

[صدای لیلی مالنیک، از بازماندگان آشویتس]

مالنیک: هر روز گروهی از تبعیدیان می‌رسیدند،

مردمی با انواع زبان‌های مختلف-

مجارها، لهستانی‌ها، چکوسلواکیایی‌ها، از هلند،

از فرانسه، از بلژیک، از آلمان، از ایتالیا

از روسیه- از همه جا آدم می‌رسید.

[صدای نوربرت وولهایم، از بازماندگان آشویتس]

وولهایم: همسرم داشت برایم دست تکان می‌داد

و این آخرین باری بود که او را دیدم.

[صدای فریتسیه فریتسهال، از بازماندگان آشویتس]

فریتسهال: بو، بوی اتاق‌های گاز.

وقتی پرسیدم: "کی می‌توانم مادرم را ببینم؟"

به من دود را نشان دادند.

به این ترتیب بود که متوجه شدم مادرم کجا رفته بود.

[صدای ارنست کونیگ، از بازماندگان آشویتس]

کونیگ: خیلی طول کشید تا کم کم متوجه شدم

که ما محکوم به مرگ شده‌ایم، که همه یهودیان محکوم به مرگ شده‌اند.

گوینده: افرادی که به قضاوت نیروهای اس.اس، توانایی کار کردن نداشتند،

اغلب حدود دو یا سه ساعت پس از ورود کشته می شدند.

کسانی که توان کار کردن داشتند، 

در شرایطی طاقت فرسا به کار اجباری گماشته می‌شدند.

زمانی که دیگر نمی‌توانستند کار کنند،

آنان نیز به قتل می‌رسیدند.

در چندین تأسیسات ویژه کشتار که به صورت انحصاری 

برای کشتن انسان ها در مقیاس صنعتی طراحی شده بودند،

مقامات اردوگاه‌ها از گاز سمی

برای کشتن کودکان، زنان و مردان استفاده می‌کردند.

در این مراکز کشتار

حدود نیمی از تمامی قربانیان هولوکاست جان خود را از دست دادند.

اردوگاه های مایدانک و آشویتس

 از نخستین اردوگاه هایی بودند که پس از رسیدن سربازان شوروی به لهستان آزاد شدند.

خبرهای مربوط به آزادسازی اردوگاه مایدانک در تابستان ١٩٤٤

را بسیاری باور نکردند.

روزنامه نیویورک هرالد تریبیون نوشت:

"شاید بهتر باشد برای تأیید بیشتر این خبر صبر کنیم..."

"چنین چیزی غیرقابل تصور به نظر می‌رسد."

در آوریل ١٩٤٥، سربازان ایالات متحده در آلمان و اتریش

به اردوگاه‌های کار اجباری در

بوخنوالت، داخائو، نورتهاوزن، ماوتهاوزن و اوردروف رسیدند.

سربازان این اردوگاه ها را با چشمان خود دیدند

و حقیقت غیرقابل‌انکار بود.

ژنرال دوایت آیزنهاور

فرمانده‌ی نیروهای آزادی بخش متفقین نوشت:

"چیزهایی دیدم که به وصف درنمی آید..."

"مدارک عینی و شهادت شفاهی افراد درباره گرسنگی،

بی‌رحمی و ددمنشی...طاقت فرسا بودند...."

در سینماهای آمریکا،

با نمایش فیلم‌های خبری هزاران نفر دیگر نیز شاهد این سبعیت‌ها شدند.

یکی از گزارشگران گفت: "باید به نسل‌های آینده گفته شود:

"زمانی انسان با برادران خود چنین کاری کرد.

"در قرن بیستم تمدنی وجود داشت

که به مدت دوازده سال به دوران بربریت بازگشت."

سربازان آزادکننده اردوگاه ها که می‌کوشیدند

 آنچه را که یافته بودند درک کنند، به شدت دچار شوک شده بودند.

[اردوگاه برگن- بلزن] [آزادشده توسط نیروهای بریتانیایی]

سربازان تمام تلاش خود را

برای رسیدگی به مردگان و حمایت از زندگان انجام دادند.

آنان که جان سالم به در بردند

با وظیفه دشوار بازیافتن شأن انسانی خویش

و - به نحوی- بازگشتن

به زندگی

مواجه بودند.

هولوکاست نگرش جهانیان را نسبت به بشریت و آینده‌ی ما تاریک کرد.

و هنگامی که دنیا در تلاش برای درک آن وقایع بود،

نیاز به واژه‌ای جدید

برای این جرایم پیدا شد:

نسل‌کشی.

جرائمی که مردم عادی در جامعه‌ای نه چندان متفاوت از جامعه‌ی ما مرتکب می شوند.

این فیلم جدید که ساخته موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده است، با استفاده از قطعه فیلم های تاریخی کمیاب، نمایی کلی و موجز از هولوکاست و آنچه که آن واقعه را امکان پذیر ساخت، ارائه می دهد.  

این فیلم جدید موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده را ببینید که نمایی کلی از هولوکاست و آنچه که آن واقعه را امکان پذیر ساخت، ارائه می دهد. این فیلم با استفاده از قطعه فیلم های کمیاب، چگونگی به قدرت رسیدن نازی ها و استحکام یافتن حکومت آنها در آلمان را به تصویر می کشد. علاوه بر این، ایدئولوژی نژادپرستانه نازی ها، تبلیغات آنها و همچنین شکنجه و آزار یهودیان و دیگر شهروندان بی گناه توسط آنها را مورد بررسی قرار می دهد. این فیلم همچنین خطوط کلی مسیری را ترسیم    می کند که طی آن نازی ها کشور را به جنگ کشانده و همراه با همدستان خود، میلیون ها نفر را کشتند- از جمله شش میلیون یهودی را به شکلی سازمان یافته به قتل رساندند. هدف این فیلم ٣٨ دقیقه ای، برانگیختن اندیشه و تبادل نظر درباره این مسئله است که مردم عادی، نهادها و کشورها در رویدادهای بین سالهای ١٩١٨ و ١٩٤٥ چه نقشی داشتند.  

پیوند های مرتبط

سرزمین قهرمانان و هولوکاست، فیلم مستند " به سوی نسل کشی نازی ها"