Start of Main Content

تاریخ شفاهی

استنلی کی‌رسنوفسکی

نسخه كامل

زمانی که روی رودخانه بودیم، و گرسنه بودیم، و ارتش لهستان زنان و مردان را می فرستاد، کودکان را انتخاب می کرد. خواهرم به شدت بیمار بود و مادرم من را به یک زن سپرد. ما به جای دیگری رفتیم، در آنجا گرسنگی می‌کشیدیم، زیر باران می‌خوابیدیم . همانجا بود که به خوردن لاک پشت رو آوردم. و...و اما در ابتدا در کنار رودخانه، روی سنگ می‌خوابیدیم و بعد یک روز به ما گفتند که از آنجا، عازم ایران هستیم. ما ایران را نمی شناختیم، نمی دانستم تهران کجاست، اما بیمار بودم. من و دوستم، پوشکوسکی را به قطار فرستادند تا کمی نان بگیریم. هرگز فراموش نمی کنم، ما به سرعت نان برداشتیم و به جای گرفتن آن در دست، آن را درون شلوارمان فرو کردیم، می دانید، می ترسیدیم که فردا گرسنه بمانیم. برای همین آنها را ذخیره کردیم، و ما نان داشتیم. و بعد ما رفتیم، و برگشتیم، و از آنجا بسیار دور شدیم، و زنی را دیدم و از او پرسیدم که آیا مادرم زنده است؟ او گفت بله. من می‌خواستم سوار آن قطار شوم و با آنها بروم. ولی آنها نمی توانستند غذای من را تامین کنند. پس من سوار قطار شدم و آنها ما را به دریای خزر بردند، و با مخزن نفت به بندر پهلوی در ایران منتقل کردند.

استنلی کی‌یرسنوفسکی، شرایط ناگوارش را در اتحاد جماهیر شوروی به یاد می‌آورد.

استنلی کیرسنوفسکی در ۱۷ اوت ۱۹۲۸، در خانواده‌ای یهودی در ویلنوی لهستان (اکنون ویلنیوس لیتوانی) به دنیا آمد. شوروی خانواده‌ی او را در ژوئن ۱۹۴۱ به سیبری تبعید کرد. استنلی به همراه مادر و خواهرش از پدرش جدا شد. او بعداً فهمید که پدرش در گولاک‌ (اردوگاه کار شوروی) درگذشته است. استنلی به مزرعه‌ای اشتراکی منتقل شد که بعد توسط NKVD آزاد شد. او ارتش لهستان جنوب را دنبال کرد و به تهران (ایران) رسید. او به پاکستان و فلسطین نیز سفر کرد. او سرانجام به مادر و خواهرش که برای مدتی در ایران زندگی می‌کردند پیوست. خواهرش در سال ۱۹۴۶ به ایالات متحده رفت و استنلی و مادرش در سال ۱۹۴۸ به او پیوستند.

نسخه كامل

آنها ما را به بندر پهلوی بردند و من در آنجا مغازه‌های گوشت فروشی، نان و چیزهای دیگر را دیدم. مطمئن بودم که این‌ها تبلیغات است. گفتم غیرممکن است. نمی خواستم - نمی توانستم باور کنم که کسی در مغازه‌اش نان و غذا و گوشت داشته باشد. می‌دانید، باور نمی‌کردیم. می‌دانید، شست‌و شوی مغزی، بسیار آسان است.

استنلی کی‌رسنوفسکی رسیدنش به ایران را به یاد می‌آورد.

استنلی کیرسنوفسکی در ۱۷ اوت ۱۹۲۸، در خانواده‌ای یهودی در ویلنوی لهستان (اکنون ویلنیوس لیتوانی) به دنیا آمد. شوروی خانواده‌ی او را در ژوئن ۱۹۴۱ به سیبری تبعید کرد. استنلی به همراه مادر و خواهرش از پدرش جدا شد. او بعداً فهمید که پدرش در گولاک‌ (اردوگاه کار شوروی) درگذشته است. استنلی به مزرعه‌ای اشتراکی منتقل شد که بعد توسط NKVD آزاد شد. او ارتش لهستان جنوب را دنبال کرد و به تهران (ایران) رسید. او به پاکستان و فلسطین نیز سفر کرد. او سرانجام به مادر و خواهرش که برای مدتی در ایران زندگی می‌کردند پیوست. خواهرش در سال ۱۹۴۶ به ایالات متحده رفت و استنلی و مادرش در سال ۱۹۴۸ به او پیوستند.

ویتولد پاولی‌کوفسکی

نسخه كامل

ویتولد: بدین ترتیب ما به همراه نیروهای ارتش، سوار قطار شدیم و سرانجام به بندر کراسنوودسک در دریای خزر منتقل شدیم.

مصاحبه‌کننده: کراسنوودسک. ویتولد: و بعد سوار کشتی شدیم و به سمت جنوب و بندر پهلوی حرکت کردیم که اکنون جزو خاک ایران محسوب می‌شود. مصاحبه‌کننده: از جریان سفر با کشتی چه چیزهایی به یاد دارید؟ ویتولد: پر از جمعیت بود. مصاحبه‌کننده: واقعا؟ ویتولد: گویی افراد روی، نه فقط درون کشتی، بلکه روی عرشه هم نشسته بودند. آنها تا جایی که می‌توانستند کشتی را پر کرده بودند. مصاحبه‌کننده: مادر و شما -خودتان- با هم بودید؟ ویتولد: بله، با هم بودیم. و درست پیش از عید پاک ۱۹۴۲ بود. پس، ما عید پاک ۱۹۴۲ را در آزادی جشن گرفتیم.

ویتولد پاولی‌کوفسکی ترک اتحادیه شوروی را به مقصد ایران به یاد می‌آورد.

ویتولد پاولی‌کوفسکی در ۵ می ۱۹۳۱ در لودز لهستان به دنیا آمد. او تک فرزند بود. در سال ۱۹۳۹ ویتولد و والدینش به دولینا در لهستان نقل مکان کردند. پدر ویتولد عضو ارتش لهستان بود. پس از این که شوروی این کشور را اشغال کرد، وی دستگیر شد و در اسارت جان سپرد. در سال ۱۹۴۱ ویتولد و مادرش با واگن حمل احشام به قزاقستان منتقل شدند و در آنجا مدتی در یک مزرعه اشتراکی زندگی کردند. پس از بسته شدن قرارداد بین لهستان و اتحاد شوروی، ویتولد و مادرش آزاد شدند و در پی ارتش تازه شکل گرفته لهستان در جنوب حرکت کردند. آنها پیش از مهاجرت به ایالات متحده در سال ۱۹۵۱، مدتی را در تهران (ایران)، لبنان و بریتانیا گذراندند.

نسخه كامل

بله، و به این ترتیب بود، و پس از رسیدن به بندر پهلوی زندگی متمدن را آغاز کردیم. ما تمیز شدیم، لباس نو گرفتیم و فکر می‌کنم حدود دو هفته آنجا ماندیم. و بعد، به همراه سگم، که همیشه با ما بود، منتقل شدیم. تیتو آنجا بود. و بعد، ظرف حدوداً دو هفته، سوار کامیون‌هایی شدیم که راننده‌ی آنها ایرانی بود، و با این کامیون‌ها، روی جاده وحشتناکی که از کوه‌ها بالا می رفت، و از میان کوه‌ها می‌گذشت، به تهران رسیدیم که در دشتهای سمت جنوب رشته کوه قرار داشت. در آن زمان، آنها در حال ساختن اردوگاه بودند. در تهران سه اردوگاه ویژه‌ی افراد غیرنظامی و یک اردوگاه نظامی وجود داشت. ما در اردوگاه شماره دو بودیم و حدود دو سال در آنجا ماندیم.

ویتولد پاولی‌کوفسکی زندگی در ایران را به عنوان یک پناهنده به یاد می‌آورد.

ویتولد پاولی‌کوفسکی در ۵ می ۱۹۳۱ در لودز لهستان به دنیا آمد. او تک فرزند بود. در سال ۱۹۳۹ ویتولد و والدینش به دولینا در لهستان نقل مکان کردند. پدر ویتولد عضو ارتش لهستان بود. پس از این که شوروی این کشور را اشغال کرد، وی دستگیر شد و در اسارت جان سپرد. در سال ۱۹۴۱ ویتولد و مادرش با واگن حمل احشام به قزاقستان منتقل شدند و در آنجا مدتی در یک مزرعه اشتراکی زندگی کردند. پس از بسته شدن قرارداد بین لهستان و اتحاد شوروی، ویتولد و مادرش آزاد شدند و در پی ارتش تازه شکل گرفته لهستان در جنوب حرکت کردند. آنها پیش از مهاجرت به ایالات متحده در سال ۱۹۵۱، مدتی را در تهران (ایران)، لبنان و بریتانیا گذراندند.

نسخه كامل

ویتولد: ولی کاملاً پرماجرا بود، زیرا ما را یک بار برای بازدید از کاخ شاه بردند. مصاحبه‌کننده: اوه. ویتولد: به یاد دارم که یک بار در حال بازگشت، نمی دانم چه شده بود، ولی تصمیم به پیاده روی گرفته بودیم چون چندان دور نبود، بنابراین، در جاده‌ی منتهی به تهران پیاده روی می‌کردیم که شاه را دیدیم. برای او دست تکان دادیم، و این چیزها و- مصاحبه‌کننده: در اتومبیل بود؟ ویتولد: بله، در لیموزین، می‌دانید، اتوموبیل و چیزهایی از این دست. احتمالاً فهمیده بود که ما که هستیم، زیرا او -می‌دانید- برای ما دست تکان داد. پس، بعد کاملا احساس آزادی کردیم.

ویتولد پاولی‌کوفسکی ملاقات با شاه را در تهران به یاد می‌آورد.

ویتولد پاولی‌کوفسکی در ۵ می ۱۹۳۱ در لودز لهستان به دنیا آمد. او تک فرزند بود. در سال ۱۹۳۹ ویتولد و والدینش به دولینا در لهستان نقل مکان کردند. پدر ویتولد عضو ارتش لهستان بود. پس از این که شوروی این کشور را اشغال کرد، وی دستگیر شد و در اسارت جان سپرد. در سال ۱۹۴۱ ویتولد و مادرش با واگن حمل احشام به قزاقستان منتقل شدند و در آنجا مدتی در یک مزرعه اشتراکی زندگی کردند. پس از بسته شدن قرارداد بین لهستان و اتحاد شوروی، ویتولد و مادرش آزاد شدند و در پی ارتش تازه شکل گرفته لهستان در جنوب حرکت کردند. آنها پیش از مهاجرت به ایالات متحده در سال ۱۹۵۱، مدتی را در تهران (ایران)، لبنان و بریتانیا گذراندند.

آدام ژیمل

نسخه كامل

آدام: در اواسط اوت ۱۹۴۲، از اردوگاهی در کارمانا سوار قطار و به بندری در دریای خزر منتقل شدیم.

مصاحبه‌کننده: نام آن بندر چه بود؟ آدام: کراسنوودسک. مصاحبه‌کننده: کراسنوودسک، خوب. آدام: ما سوار کشتی روسی شدیم. ما را در اتاق‌هایی که عملاً فقط جای ایستادن بود چپاندند. مصاحبه‌کننده: مثل ماهی ساردین، بله؟ آدام: مثل ساردین. برادرم هم سوار آن کشتی بود. او به شدت بیمار بود و دچار اسهال خونی که می‌توانست کشنده باشد، شده بود. مصاحبه‌کننده: بله. آدام: ولی زنده ماند. مصاحبه‌کننده: پس مادرت بود، خواهرانت. آدام: در اردوگاه بله اما در آن کشتی فقط ما دو نفر بودیم. مادرم با مادربزرگ و دو خواهرم ماند. آنها دو هفته بعد آنجا را ترک کردند. آدام: ما وارد پرشیا که اکنون ایران نام دارد، شدیم. بندر پهلوی. مصاحبه‌کننده: پهلوی، ام-ام. آدام: بله پهلوی، ما به آنجا رسیدیم. سرانجام، آزاد شدیم. می توانستیم بگوییم که واقعاً آزاد هستیم. مصاحبه‌کننده: چه احساسی داشتی؟ آدام: انگار باری از روی دوشمان برداشته شده بود. می توانستیم بدون ترس از اینکه کسی ما را می‌پاید، آزادانه صحبت کنیم. ارباب خودمان بودیم، آزاد بودیم. من ۱۴ سالم بود.

آدام ژیمل فرار به ایران را به یاد می‌آورد.

آدام ژیمل در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۸ در برزویک لهستان (اکنون بلاروس) به دنیا آمد. او یکی از چهار فرزند خانواده بود. خانواده‌ی او کاتولیک بودند. پدرش پس از حمله‌ی شوروی به لهستان دستگیر شد و پس از آن دیگر خبری از او نشد. چند هفته پس از دستگیری پدر، آدام و دیگر اعضای خانواده‌اش نیز دستگیر و با واگن باری به سیبری منتقل شدند. پس از بسته شدن قرارداد لهستان-شوروی، لهستانی‌ها از اردوگاه‌ها آزاد شدند و آدام و مادر، مادربزرگ و خواهران و برادرش سیبری را ترک کرده و عازم بندر کراسنوودسک در ترکمنستان شدند. آنها راه ایران را در پیش گرفتند و از آنجا به عراق رفتند. آدام و برادرش به فلسطین رفته و در آنجا به مدرسه‌ی نظامی لهستان پیوستند. دیگر اعضای خانواده، به اردوگاه پناهندگان در هند منتقل شدند. بعد از آن، آدام و خانواده‌اش همگی به انگلستان و در سال ۱۹۵۴ خانواده‌ی او به ایالات متحده مهاجرت کردند. مادر بزرگ آدام پس از جنگ از هند به لهستان بازگشت.