Start of Main Content

اِبو پاتل

اِبو پاتل بر این باور است که کافی نیست جوانان احساسات تنفرآمیز نسل های گذشته را به دست فراموشی بسپارند. او امیدوار است که با گردهم آوردن آنان به منظور خدمت به جوامع خود، آنها به معماران همدلی عمیق مذهبی تبدیل شوند.

نسخه كامل

اِبو پاتل: من معتقدم که پلورالیسم (کثرت گرایی) یکی از مهمترین مفاهیم دوران ماست. فکر می کنم که قرن بیست و یکم در باره جنگ میان پلورالیسم و توتالیتاریسم (خودکامگی) به شیوه های مختلف است. جنگ میان این عقیده که بر روی کره زمین فقط یک راه موجه برای بودن، باور داشتن و تعلق داشتن وجود دارد و راه های دیگر باید از میان بروند- که این همان ایده توتالیتاریسم است- و پلورالیسم که می گوید مردم از جوامع مختلف و با اعتقادات متفاوت بایستی به نحوی یاد بگیرند که با یکدیگر در صلح و صداقت زندگی کنند. و من فکر می کنم که جوانان مهمترین و تنها عامل ایجاد تغییر در دنیا به سوی پلورالیسم و یا توتالیتاریسم هستند. به بیان دیگر، راهی که جوانان در پیش می گیرند تعیین می کند که قرن بیست و یکم، قرن پلورالیسم است یا توتالیتاریسم.

دنیل گرین: در سال 1999، اِبو پاتل نهضتی را پایه ریزی کرد که از طریق آن جوانان با سنن مذهبی مختلف گرد هم آمدند تا به جوامع خود خدمت کنند. پاتل بر این باور است که کافی نیست جوانان احساسات تنفرآمیز نسل های گذشته را به دست فراموشی بسپارند. او امیدوار است که آنان بتوانند با کارکردن با همدیگر و شناخت و احترام به یکدیگر معماران همدلی عمیق مذهبی باشند.

به دیدگاه هایی در باره یهودستیزی، مجموعه پادکست رایگان متعلق به موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده خوش آمدید. من دنیل گرین هستم. ما یک هفته در میان مهمانی را دعوت می کنیم تا در باره شیوه های متعددی که از طریق آن یهودستیزی و تنفر بر جهان امروز تأثیر می گذارد، نظرات خود را بیان کند. در اینجا اِبو پاتل، بنیانگذار مرکز تعامل مذهبی جوانان صحبت می کند.

اِبو پاتل: هر نظام توتالیتری جوانان را در مرکز خود قرار می دهد. مثلاً آدولف هیتلر حتماً دلیل مهمی داشت که نهضت جوانان هیتلر را در آلمان نازی بنا نهاد. چون او اهمیت درگیر کردن جوانان با آرمان زشت توتالیتر خود را می دانست. اما آنچه که ما در باره اش زیاد نمی دانیم این است که تقریباً تمام جنبش های پلورالیستی قدرتمند جوانان را در مرکز خود قرار داده اند. وقتی فکر می کنم که در سال 1955 در مونتگمری آلاباما مردی که جنبش حقوق مدنی را برانگیخت 26 ساله بود، شگفت زده می شوم. در اوایل قرن بیستم در افریقای جنوبی نیز مردی که علیه تصویب قوانین نژادپرستی می جنگید و - می توان گفت- کنگره ملی آفریقا (ANC) را پایه نهاد، حتی از کینگ هم جوانتر بود. او فقط 24 سال داشت. و البته مهاتما گاندی جوان بود که با آزاد سازی هند، عدم خشونت را در قرن بیستم تعریف کرد. و در دهه 1950، دالای لاما، رهبر مذهبی که مردم خود را با وقار و آرامش از تبت اشغالی به طرف هند هدایت کرد، تازه دوران بلوغ خود را پشت سر گذاشته بود. وقتی می بینم که آن جنبش ها همگی به لحاظ مذهبی از ویژگی کثرت گرایی برخوردار بودند و هدفشان هم به لحاظ مذهبی کثرت گرا بود و تمامی آنها به رهبری جوانان صورت پذیرفته بودند، تحت تأثیر قرار می گیرم.

پرسش این است که آیا در تقابل با نیروهای مذهبی وحدت بخش، نیروهای مذهبی تفرقه انگیز نیز وجود دارند؟ و کدام یک قویتر است؟ آن نیروها مردم هستند. مردمی که موجب تفرقه می شوند یا وحدت ایجاد می کنند. و تفرقه انگیزان پرقدرتی در جهان وجود دارند. مردمی که از پراکندن تخم نفاق شرمسار نیستند و در هر مذهبی می توان آنها را یافت. سؤالی که باید امروز مطرح کنیم این نیست که آیا این پدیده انتزاعی بی شکل- که "مذهب" نام دارد- خود به خود تفرقه ایجاد می کند یا اینکه خود به خود وحدت می آورد. مذهب هیچ کاری نمی کند. این مردم مذهبی هستند که کارهایی با مذهب می کنند. من باور دارم که منابع حیرت انگیزی برای وحدت بخشیدن به مردم در سنن مذهبی وجود دارد. و این نهضتی است که سعی دارم بخشی از آن باشم.

باعث تأسف است که بخشی از جامعه مسلمان امروز مبتلا به نوعی یهودستیزی شده است. این بسیار زشت است و من از آن متنفرم- اما حقیقت دارد. آنچه متأثرم می کند این است که چگونه محققان و رهبران سرشناس مسلمان هم به آن دامن می زنند. و ما می گوییم که "این کار غیر اسلامی است. این غیراسلامی ترین کاری است که می توان انجام داد: تنفر از مردمان دیگر یا کج اندیشی در مورد مذهب مردمان دیگر، به خاطر یک نزاع سیاسی؛ چون پیامبر ما -که صلح و رحمت خداوند شامل حال او باد- هیچگاه چنین کاری انجام نداد."

اما از نظر من بسیار توهین آمیز است که برخی افراد، کل دنیای مسلمانان را از قماش یک گروه مسلمان یهود ستیز بدانند و حتی از آن هم فراتر بروند و ریشه های یهود ستیزی معاصر را در تاریخ و منابع اسلام بیابند. این امر بسیار زیانبار است. از اینکه بگویند 1.4 بیلیون نفر روی کره زمین ذاتاً نفرت انگیزند چه کسی سود می برد؟ حالا چکار خواهید کرد؟ وقتی که 1.4 بیلیون نفر را نفرت انگیز بدانید، چکار خواهید کرد؟ تمام آنها را به اردوگاه می برید؟ همه را تار و مار می کنید؟ دین و مذهب همه آنها را تغییر می دهید؟ منظورم این است که اگر به هر شکلی یک پنجم بشریت را در ضدیت با بقیه آنان بدانیم، در عمل اوج حماقت است. از این کار چه کسی سود می برد؟